گلایه از تو
مرا در دل ای یار صمد غم نهادی
فراموشی نگردد به پیش دل من
ز روزی که دردم تو بر هم نهادی
بر امان گلدار پر چین سبزت
ز مژه دو صد قطره شبنم نهادی
دلم خواهد آن سان بیایی به خانه
که پا بر در من تو با هم نهادی
چه خوش بود آنروز در دامن باغ
بدستم همی میوه ی بم نهادی
خوش آنروز کز شاخ گلهای میخک
تو چیدی و بر زلفِ پر خم نهادی
بیاد آورم در کنار درختان
که ساغر بدستم تو هر دم نهادی
ولی تا بمیرم نگردد فراموش
ز داغی که بر قلب پاکم نهادی
بیا پا بنه شادمان بر سر من
چو بگذشته که روی چشمم نهادی
ولی از تو دارم همیشه گلایه
که لب بر لب من همی کم نهادی
مهدی خشایار امیری(پردیس)15/4/1351شیراز